تمام همسران همینگوی

تمام همسران همینگوی

در طول چهار دهه فعالیت کاری، نویسنده برنده جایزه نوبل، به ندرت، زمانی را بدون وجود زنی در کنار خویش گذراند.

چهارشنبه 22 اردیبهشت 1400 ساعت 14:46
مهندس اردوان سیف بهزاد ، سردبیر و صاحب امتیاز هنرنامه امروز

ارنست همینگوی پیش از آنکه در جولای سال 1961 با شلیک گلوله به سر خود، به عمر پر فرازونشیب خود پایانی تلخ بخشد ، در کنار چهار زن و در دوران مختلف زندگی کرده بود و هر کدام از همسران وی نیز در گونۀ خود درخور توجه بودند .

با وجود داشتن تجربه‌ای منحصربه‌فرد در عشق ورزیدن به این مرد بااستعداد، پیچیده و دمدمی‌مزاج ،  وِلش، همسرچهارم همینگوی، از زنان قبلی وی به عنوان «دانش‌آموختگان دانشکده همینگوی» یاد می‌کرد و برخی از همسران او نیز، با یکدیگر پیوند دوستانه‌ای برقرار کرده‌بودند.

در این مقاله و در رسانۀ هنرنامه امروز ، به زندگی چهار همسر همینگوی، که در پشت این رمان‌نویس پراستعداد و رنج‌کشیده پنهان شده‌بودند، خواهیم پرداخت:

▪ هَدلی ریچاردسون؛ همسر اول همینگوی :

هَدلی ریچاردسون، متولد سال 1891 در ایالت میزوری آمریکا  ، موسیقیدانی با استعداد بود که بیشتر دهه سوم زندگی خود را صرف مراقبت از مادر بیمارِ خویش نمود . پدر او نیز در صنعت داروسازی مشغول به کار بود و در سال 1903 همانند سرانجام ارنست همینگوی، دست به خودکشی زد  ؛ 

هنگامی که ریچاردسون و همینگوی در سال 1920، یکدیگر را در مهمانی در شیکاگو ملاقات نمودند، با وجود اینکه ریچاردسون هشت سال از همینگوی بزرگتر بود، شعلۀ عاطفی میان آن‌ها پدیدار گشت . گرچه ظاهر ریچاردسون چندان جالب توجه نبود، اما با میل به شهوت‌رانی ، کمبود خود را جبران می‌نمود. گذشته از این، او همینگوی را به یاد پرستاری می‌انداخت که روزگاری ، در دوران نقاهت ناشی از زخم‌هایی که در طول جنگ جهانی دوم برداشته بود، در دام عاشقی وی گرفتار گشته بود.

اما کمتر از یکسال به طول نیانجامید که این دو ازدواج نموده و به پاریس نقل مکان نمودند ، شهری که با جمعی از نویسندگان مشهور آن دوران هم چون جِیمز جویس ، اِزرا پوند  و گِرترود استِین ملاقات نشستند.

این زوج پس از دو سال زندگی در پاریس و البته با تکیه بر اندک سپرده‌های مالی ریچاردسون ، به تورنتو نقل مکان نمودند، در آنجا همینگوی در روزنامه تورنتو استار (Toronto Star) مشغول به کار شد. در همین هنگام، ریچاردسون صاحب پسری به نام او را جک شد که با نام مستعار«بامبی» وی را صدا می‌زدند .

پس از مدتی که همینگوی از پیشۀ روزنامه‌نگاری دلزده شد، تصمیم گرفت به پاریس بازگذشته و روی نویسندگی متمرکز گردد. بدین ترتیب این خانواده سه نفره به شهر چراغ ها (The City Of Lights) یعنی پاریس بازگشتند. حدود یک سال پس از بازگشت از تورنتو، با روزنامه‌نگاری جوان و زیرک به نام پائولین فایفر ملاقات نمودند که بعدها به عنوان همسر دوم همینگوی شناخته شد. ریچاردسون و فایفر تبدیل به چنان دوستان نزدیکی بدل گشتند که حتی همسراول، زن جوان‌تر را به همراه خویش و همینگوی به تعطیلات می‌برد.

ریچاردسون در نامه‌ای به همینگوی، در بهار سال 1926، با علم بر اینکه او و فایف با یکدیگر رابطه پنهانی دارند، می نویسد:

«اگر من و تو و فایف، تابستان را در juan-les-pins  (شهری تفریحی در جنوب شرق فرانسه) بگذرانیم، یکی از  لطیفه‌های بامزه کل دنیا خواهد شد».

با این حال، ریچاردسون دیگر تحمل نقشِ فرد سوم را نداشت و در نتیجه مجادله‌ها میان این زوج ، به تدریج بیش از پیش شد و در پائیز همان سال، وی درخواست طلاق نمود و در نهایت در ژانویه سال 1927 کار یکسره شد. ازدواج این دو شش سال به طول انجامید. اما همینگوی بهار همان سال، با فایفر ازدواج نمود .

ارنست همینگوی، بعدها در رمان خویش به نام «پاریس جشن بیکران» ، ازدواجِ خود با ریچاردسون را به شکلی عاشقانه ترسیم می‌کند.

▪ پائولین (فایف) فایفر؛ همسر دوم همینگوی:

پائولین "فایف" فایفر در سال 1895 درایالت "آیووا" آمریکا متولد شد ، او روزنامه نگاری برجسته بود که در پاریس و برای نشریۀ "Vogue" می‌نوشت. برخلاف ریچاردسون، فایفر از خانواده‌ای بسیار متموّل بود، ذوق خاصی در شیوۀ پوشش خود داشت و همواره به‌روزترین البسه را برتن می‌نمود، علاوه بر تمام این موارد در یک آپارتمان مجلل در پاریس ، واقع درحاشیه سمت راست رود سن (Right Bank) زندگی می‌کرد. پائولین ، به عنوان یک «دختر شاغل» ، که در زمان خود مفهومی نوین به حساب می‌آمد، بسیار بلندپرواز، جاه‌طلب، کنجکاو و دارای قابلیتی شگرف در ویراستاری بود و همینگوی از این استعداد او در ویرایش پیش‌نویس اولیه رمان خود، یعنی «خورشید همچنان می‌دمد»، بهره برد.

نکتۀ جالب اینجاست که از فایفر، به عنوان منفورترین همسر همینگوی، با نام‌های «شیطانی در لباس های دیور- devil in Dior» یا «تِریِر مصمم-determined terrier» که نژادِ گونه‌ای سگ است ،  یاد می‌شود که سبب جدایی همینگوی از همسر خوش‌قلب اولش گردید. همینگوی نیز در کتاب «جشن بیکران»، مدعی شده‌ بود که او با استفاده از هنر اغواگری، رابطه او را با همسرش، ریچاردسون، نابود کرده‌است.

صرف نظر ازچگونگی نگاه تاریخ  به او، فایفر 13 سال همسر همینگوی باقی ماند ، که دومین ازدواج طولانی مدت او بود . در اواخر دهه 1920، او با ثروتی که داشت، خانه‌ای برای خود و شوهرش در منطقه کی وِست (Key west) در فلوریدا، خریداری کرد و سپس صاحب دو پسر به نام های پاتریک و گرِگوری گردید.

یک دهه بعد، همینگوی به عنوان یکی از ثروتمندترین نویسندگان جهان بدل گشته بود و در آن دوران ، تاریخ تکرار شد و این نابغۀ دنیای نویسندگی ، شیفته و شیدای روزنامه‌نگار بلندپرواز دیگری به نام مارتا گلهورن شد که در اواخر دهه 1930، با وی وارد رابطه شده‌بود. همان‌طور که فایفر با همسر اول همینگوی رابطه دوستانه برقرار کرده بود و تبدیل به «بانو»ی اول وی شد، گلهورن نیز همین روند را طی نمود و مشابه آن را با فایفر انجام داد.

▪ مارتا گِلهورن؛ همسر سوم همینگوی:

از مارتا گلهورن به عنوان شغل-محورترین همسر همینگوی، یاد می‌شود. گلهورن، متولد 1908 در ایالت میزوری (Missouri) آمریکا بود، یک رمان‌نویس و خبرنگار جنگی که تمامی درگیری‌های عمدۀ بین‌المللی را در 6 دهه فعالیت روزنامه‌نگاری خویش، پوشش‌داده‌بود.

گلهورن و همینگوی یکدیگر را در کی وِست و رستوران مورد‌علاقه همینگوی، اسلاپی جو(Sloppy Joe)، در سال 1936 ملاقات کردند. گِلهورن، زنی بور، شوخ طبع، اشرافی و بسیار زیرک بود که به راحتی توانست به وسیله بحث کردن درباره سیاست، جنگ و سفرهای خارجی‌ خود، با نویسنده مشهور ارتباط برقرار کند. او توانست با فایفر نیز رابطۀ دوستانه برقرار کرده و رضایت او را برای گذراندن دو هفته در باغ همینگوی جهت تعطیلات جلب نماید.

گلهورن بعدها در نامه‌ای به فایفر نوشت:

«تو دختر خوبی هستی و این از مهربانی تو بوده که به تبدیل شدن من به یکی از اموال منزلت ، هم چون آن سر گوزن خشک شده روی دیوار، اعتنا نکردی».

اما زمانی که گلهورن منزل آن‌ها در کی‌وِست را ترک می‌گفت، همینگوی مسحور او گشته بود و سرانجام نیز وی را تا نیویورک همراهی نمود و به طور مرتب از  هتل مورد اقامت خود با گلهورن تماس می‌گرفت و ادعا می‌کرد که «بی‌اندازه تنها» ست. در حالیکه فایفر در خانه‌اش در کی وِست مانده‌بود، گلهورن و همینگوی با یکدیگر مشغول پوشش دادن اخبار مربوط به جنگ داخلی اسپانیا و البته عشق‌بازی بودند.

این آغازِ خاتمۀ زندگی مشترک همینگوی و فایفر بود. با این وجود، مدتی به طول انجامید تا آن دو تصمیم به رسمی نمودن طلاق خود در سال 1940 بگیرند. تنها  16 روز پس از جدایی ، همینگوی با گلهورن ازدواج کرد، با این حال پیوند آنان نیز به کوتاه‌ترین ازدواج همینگوی بدل گردید و بیش از چند سال به طول نیانجامید.

یکی از دلایلی که سبب ایجاد تنش میان این دو گردید، غیبت‌های طولانی‌مدت گلهورن ، به دلیل مسافرت‌هایی که به سراسر دنیا برای پوشش خبری ، انجام می‌داد بود. ظاهرا همینگوی از این مسئله رنجیده  و در نامه‌ای به وی در سال 1943 نوشته بود:

«تو یک خبرنگار جنگی هستی یا همسری که باید در بستر، کنار من باشد؟».

به طور خلاصه، زندگی مشترک این دو، غیرمعمول و رقابتی بود و به هر دلیلی که همینگوی در ذهن داشت، او دوباره همان بازی سابق را آغاز کرد. دیری نپایید که گلهورن نیز خود را در همان جایگاهی دید که گذشته بر این، فایفر در آن قرار گرفته بود؛ او حالا در حال بازی کردن نقش همسر سابقِ در آینده‌ای نه چندان دور بود، درحالیکه بانوی جدید همینگوی، ماری ولش روزنامه‌نگار، انتظار می‌کشید تا جایگاه او را تصاحب نماید. گلهورن و همینگوی در سال 1945 از یکدیگر جداشدند. 

▪ ماری وِلش؛ همسر چهارم و آخِر همینگوی:

ماری وِلش، متولد 1908 در مینه‌سوتای آمریکا ، هنگامی که با همینگوی در سال 1944 ملاقات کرد، در لندن مشغول به روزنامه‌نگاری بود. برخلاف گِلهورن که فرهیختگی‌اش را به نمایش می‌گذاشت و به اندازه همینگوی و یا حتی بیش از او به دنبال بلندپروازی‌هایش بود، وِلش، زنی از طبقه کارگر جامعه به حساب می‌آمد و از مورد‌توجه‌بودن همسرش بسیار راضی به نظر می‌رسید.

هر دو نفر هنگامی که با یکدیگر ملاقات کردند، متأهل بودند و هردو نیز به خاطر یکدیگر تصمیم به پایان دادن تأهل خود گرفتند. این چهارمین باری بود که همینگوی به سمت حجله عروسی قدم برمی‌داشت در حالیکه برای ولش این سومین مرتبه بود. در ماه مارس 1946، این زوج در کوبا ازدواج نموده و به همسری یکدیگر درآمدند و در همان سال نیز، وِلش دچار سقط جنین شد. این زوج بیش از 12 سال در کوبا زندگی کردند و در همان زمان، همینگوی عاشق زنی ایتالیایی شده‌بود که می‌توانست رابطه او و وِلش را پایان دهد اما در سال 1959، آن دو به کِتچام (Ketchum)، در آیداهو(Idaho) نقل مکان کرده و در همان‌جا ساکن شدند.

اما به مرور و با بروز اختلالاتی در سلامت روان همینگوی، وِلش رضایت‌نامه‌هایی را در سال 1960 امضا کرد که اجازه انجام درمان با شوک‌های الکتریکی را برای همسر خود می‌داد. اما این درمان‌ها نیز کارساز نبودند. تابستان سال بعد، همینگوی با شلیک گلوله به سر خویش در سرسرای خانه‌‌اش، اقدام به خودکشی نمود.

وِلش که پس از مرگ همینگوی، دچار عذاب وجدان شدیدی شده بود به مصرف سنگین مشروبات الکلی روی آورد، اما هم‌چنان وظیفه خویش را به عنوان وصّی ادبی همسر خود برای انتشار کتاب‌هایش پس از مرگ، به انجام رساند؛ کتاب‌های «جشن بیکران» و «باغ عدن» از جملۀ آن‌ها بودند.  در میان تمام ازدواج‌های همینگوی، پیوند او با ولش به طولانی‌ترین آن‌ها با 15 سال زندگی مشترک، تبدیل شد.

 

 

 

 

 

 

ثبت نظر

ارسال